هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد فراق و ملامتهای مردم میگوید. او عشق را با وجود جور و جفا، کرم و کرامت میداند و حال خود را در شهر غریب توصیف میکند. سیل اشک و طوفان بلا، زندگی را بر او سخت کرده است. او از ندیدن معشوق رنج میبرد و این رنج را با روز قیامت مقایسه میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۸۴
در کوی تو آمد به سرم سنگ ملامت
مشکل که ازین کوی برم جان به سلامت
نتوان گله از جور و جفایی که تو کردی
جور تو کرم بود و جفای تو کرامت
امروز درین شهر مرا حال غریبست
نی رای سفر کردن و نی روی اقامت
شد سیل سرشکم سبب طعنه ی مردم
طوفان بلا دارم و دریای ملامت
«قد قامت » و فریاد مؤذن نکند گوش
آن کس که به فریاد بود زان قد و قامت
ای دل، که تو امروز گرفتار فراقی
امروز تو کم نیست ز فردای قیامت
بی روی تو یک چند اگر زیست هلالی
جان می دهد اینک به صد اندوه و ندامت
مشکل که ازین کوی برم جان به سلامت
نتوان گله از جور و جفایی که تو کردی
جور تو کرم بود و جفای تو کرامت
امروز درین شهر مرا حال غریبست
نی رای سفر کردن و نی روی اقامت
شد سیل سرشکم سبب طعنه ی مردم
طوفان بلا دارم و دریای ملامت
«قد قامت » و فریاد مؤذن نکند گوش
آن کس که به فریاد بود زان قد و قامت
ای دل، که تو امروز گرفتار فراقی
امروز تو کم نیست ز فردای قیامت
بی روی تو یک چند اگر زیست هلالی
جان می دهد اینک به صد اندوه و ندامت
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.