هوش مصنوعی: این متن شعری است که درد فراق و عشق ناکام را بیان می‌کند. شاعر از اشتیاق و حسرت خود می‌گوید و آرزو می‌کند که حتی با مرگ نیز به معشوق نزدیک شود. او از اشک‌های بی‌پایان و ناتوانی خود سخن می‌گوید و امیدوار است که نگاهی از جانب معشوق به او افتد. همچنین، او از رنج‌های عشق و رسوایی در عاشقی یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و غم‌انگیز است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مرگ و رسوایی نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۰۰

چو از داغ فراقت شعله حسرت بجان افتد
چنان آهی کشم از دل، که آتش در جهان افتد

سجود آستانت چون میسر نیست میخواهم
که آنجا کشته گردم، تا سرم بر آستان افتد

نماند از سیل اشک من زمین را یک بنا محکم
کنون ترسم که نقصان در بنای آسمان افتد

براهت چند زار و ناتوان افتم، خوش آن روزی
که از چشمت نگاهی جانب این ناتوان افتد

تن زار مرا هر دم رقیب آزرده می سازد
چنین باشد، بلی، چون چشم سگ بر استخوان افتد

هلالی آن چنان در عاشقی رسوای عالم شد
که پیش از هر سخن افسانه او در میان افتد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.