هوش مصنوعی:
این متن شعری است که درد و رنج عاشقانه را بیان میکند. شاعر از دل شکسته، اشکهای بیپایان و ناامیدی در عشق سخن میگوید. او به بیوفایی معشوق اشاره کرده و از نابودی امیدهایش در اثر فراق مینالد. در پایان، شاعر به عشق خود اشاره میکند که به مراد دلش رسیده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه پیچیده و احساسات عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند دلشکستگی و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارند.
غزل شمارهٔ ۱۲۱
از حال و دل و دیده مپرسید که چون شد؟
خون شد دل و از رهگذر دیده برون شد
ما بی خبران، چون خبر از خویش نداریم
حال دل آواره چه دانیم که چون شد؟
دل خون شد و از دست هنوزش نگذاری
بگذار، خدا را، که دل از دست تو خون شد
تا باد صبا در شکن زلف تو ره یافت
بهر دل ما سلسله جنبان جنون شد
کردیم بامید وفا صبر، ولیکن
هر چند که کردیم جفای تو فزون شد
هر قصر امیدی، که برافراخته بودیم
از سیل فراق تو بیک بار نگون شد
در عشق تو گویند: بشد کار هلالی
کاری که مراد دل او بود کنون شد
خون شد دل و از رهگذر دیده برون شد
ما بی خبران، چون خبر از خویش نداریم
حال دل آواره چه دانیم که چون شد؟
دل خون شد و از دست هنوزش نگذاری
بگذار، خدا را، که دل از دست تو خون شد
تا باد صبا در شکن زلف تو ره یافت
بهر دل ما سلسله جنبان جنون شد
کردیم بامید وفا صبر، ولیکن
هر چند که کردیم جفای تو فزون شد
هر قصر امیدی، که برافراخته بودیم
از سیل فراق تو بیک بار نگون شد
در عشق تو گویند: بشد کار هلالی
کاری که مراد دل او بود کنون شد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.