۲۸۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۲

گر کسی عاشق رخسار تو باشد چه کند؟
طالب دولت دیدار تو باشد چه کند؟

شوخی و بی خبر از درد گرفتاری دل
دردمندی که گرفتار تو باشد چه کند؟

چه غم از سینه ریش و دل افگار مرا؟
سینه ریشی که دل افگار تو باشد چه کند؟

قصد جان و دل یاران بود اندیشه تو
بیدلی کز دل و جان یار تو باشد چه کند؟

ای طبیب دل بیمار، بگو، بهر خدا
کان جگر خسته، که بیمار تو باشد چه کند؟

گوش بر گفته احباب توان کرد ولی
هر کرا گوش بگفتار تو باشد چه کند؟

می کند بی تو، هلالی، همه شب ناله زار
ناتوانی که دلش زار تو باشد چه کند؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.