هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غمگین از هلالی، درد عشق نافرجام و رنج‌های دل شکسته را بیان می‌کند. شاعر از بی‌تفاوتی معشوق، غم‌های بی‌پایان و ناله‌های شبانه می‌گوید و با اشاره به لیلی و مجنون، عمق عشق خود را نشان می‌دهد. در پایان، خطاب به واعظ، از عشق به بتان دفاع می‌کند و تأکید دارد که کشته‌گان عشق با افسانه‌ها زنده نمی‌شوند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه عمیق و غم‌انگیز است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق نافرجام و رنج‌های عشقی برای نوجوانان کم‌سن‌وسال ممکن است سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۱

یار اگر مرهم داغ دل محزون نشود
با چنین داغ دلم خون نشود چون نشود؟

جز دل سخت تو خون شد همه دلها ز غمم
دل مگر سنگ بود کز غم من خون نشود

این که با ما ستمت کم نشود باکی نیست
کوشش ما همه اینست که: افزون نشود

گر بسر منزل لیلی گذری، جلوه کنان
نیست ممکن که: ترا بیند و مجنون نشود

بسکه در ناله ام از گردش گردون همه شب
هیچ شب نیست دو صد ناله بگردون نشود

گفته ای: خون تو ریزم، چه سعادت به ازین؟
نیت خیر تو، یارب، که دگرگون نشود

واعظا، ترک هلالی کن و افسانه مخوان
کشته عشق بتان زنده بافسون نشود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.