۲۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۷

اگر نه از گل نو رسته بوی یار آید
هوای باغ و تماشای گل چه کار آید؟

بهار میرسد، آهنگ باغ کن، زان پیش
که رفته باشی و بار دگر بهار آید

ز باده سرخوشی خود، زمان زمان، نو کن
چنان مکن که: رود مستی و خمار آید

فتاد کشتی عمرم بموج خیر فراق
امید نیست کزین ورطه بر کنار آید

هزار عاشق دلخسته خاک راه تو باد
ولی مباد که بر دامنت غبار آید

جدا ز لعل تو هر قطره ای ز آب حیات
مرا بدیده چو پیکان آبدار آید

چو بار نیست برین آستان هلالی را
ازین چه سود که روزی هزار بار آید؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.