هوش مصنوعی: این شعر از هلالی جغتایی بیانگر احساسات شاعر درباره عشق، فراق، و گذر زمان است. او از بوی یار، تماشای باغ، و رسیدن بهار سخن می‌گوید، اما با نگاهی حسرت‌بار به فراق و ناپایداری عمر اشاره می‌کند. همچنین، شاعر از عاشقان دل‌شکسته و ارزش عشق حقیقی می‌گوید و آرزو می‌کند که غبار غم بر دامن معشوق ننشیند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق و گذر زمان ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۷

اگر نه از گل نو رسته بوی یار آید
هوای باغ و تماشای گل چه کار آید؟

بهار میرسد، آهنگ باغ کن، زان پیش
که رفته باشی و بار دگر بهار آید

ز باده سرخوشی خود، زمان زمان، نو کن
چنان مکن که: رود مستی و خمار آید

فتاد کشتی عمرم بموج خیر فراق
امید نیست کزین ورطه بر کنار آید

هزار عاشق دلخسته خاک راه تو باد
ولی مباد که بر دامنت غبار آید

جدا ز لعل تو هر قطره ای ز آب حیات
مرا بدیده چو پیکان آبدار آید

چو بار نیست برین آستان هلالی را
ازین چه سود که روزی هزار بار آید؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.