هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و فراق یار خود می‌گوید و درد دوری را با زبانی پراحساس بیان می‌کند. او از خدا می‌خواهد که بارها بمیرد تا بتواند برای معشوقش فداکاری کند. اشک‌های خونین او جهان را پر کرده و روزگار هجران، روزهایش را سیاه نموده است. شاعر از معشوق می‌خواهد که دلش را تسلی دهد و با یک کلام، آرزویش را برآورده کند. در پایان، اشاره می‌کند که چگونه عشق به معشوق، او را به خاکی در راه تبدیل کرده که به گردباد تبدیل شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شاعرانه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۷۹

جان خواهم از خدا، نه یکی، بلکه صد هزار
تا صد هزار بار بمیرم برای یار

من زارم و تو زار، دلا، یک نفس بیا
تا هر دو در فراق بنالیم زار زار

از بسکه ریخت گریه خون در کنار من
پر شد ازین کنار، جهان، تا بآن کنار

در روزگار هجر تو روزم سیاه شد
بر روز من ببین که: چها کرد روزگار؟

چون دل اسیر تست، ز کوی خودش مران
دلداریی کن و دل ما را نگاه دار

کام من از دهان تو یک حرف بیش نیست
بهر خدا که: لب بگشا، کام من بر آر

چون خاک شد هلالی مسکین براه تو
خاکش بگرد رفت و شد آن گرد هم غبار
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.