هوش مصنوعی: شاعر از عمر طولانی و زیبایی طبیعت سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد تا به او بپیوندد و سایه‌اش را بر سرش بگستراند. او بیان می‌کند که بدون معشوق، راه نگاهش بسته بود، اما با آمدن او، دوباره می‌تواند به او بنگرد. شاعر از خاموشی چراغ شادی خود می‌گوید و از معشوق می‌خواهد تا با حضور خود، آن را روشن کند. در راه عشق، او از آسمان و زمین بی‌تفاوت است و تفاوتی بین نشیب و فراز نمی‌بیند. در پایان، از معشوق می‌خواهد که به روی زرد هلالی با نگاه ناز ننگرد، زیرا این هلال از جهان روی نیاز به سوی او آورده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای درک کامل، نیاز به بلوغ فکری و عاطفی داشته باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۸۹

قد تو عمر درازست و سرو گلشن ناز
بیا و سایه فگن بر سرم، چو عمر دراز

ز گریه، بی تو، مرا بسته بود راه نظر
تو آمدی و نظر می کنم بروی تو باز

چراغ عشرت من مرد و بر تو ظاهر نیست
بیا، که پیش تو، روشن کنم بسوز و گداز

ز آسمان و زمین فارغیم، در ره عشق
درین سفر چه تفاوت کند نشیب و فراز؟

بروی زرد هلالی ز روی ناز مبین
که از جهان بتو آورده است روی نیاز
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.