هوش مصنوعی:
این شعر از هلالی بیانگر درد و رنج عاشقی است که از بیوفایی یار و تلخی هجران مینالد. شاعر احساس میکند که یارش قدر او را نمیداند و هیچکس نمیتواند ارزش واقعی او را درک کند. همچنین، او اشاره میکند که تنها کسانی که درد عشق را چشیدهاند، میتوانند لذت دیدار را بفهمند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۹۰
یار من، وه! که مرا یار نداند هرگز
قدر یاران وفادار نداند هرگز
خوش طبیبیست مسیحا دم و جان بخش ولی
چاره عاشق بیمار نداند هرگز
دردمندی، که چو من، تلخی هجران نچشید
لذت شربت دیدار نداند هرگز
ما کجا قدر تو دانیم؟ که یک موی ترا
هیچ کس قیمت و مقدار نداند هرگز
تا رخت هست کسی کی طرف گل بیند؟
مگر آنکس که گل از خار نداند هرگز
درد خود با تو چه گویم؟ که دل نازک تو
حال دلهای گرفتار نداند هرگز
از هلالی مطلب هوش، که آن مست خراب
شیوه مردم هشیار نداند هرگز
قدر یاران وفادار نداند هرگز
خوش طبیبیست مسیحا دم و جان بخش ولی
چاره عاشق بیمار نداند هرگز
دردمندی، که چو من، تلخی هجران نچشید
لذت شربت دیدار نداند هرگز
ما کجا قدر تو دانیم؟ که یک موی ترا
هیچ کس قیمت و مقدار نداند هرگز
تا رخت هست کسی کی طرف گل بیند؟
مگر آنکس که گل از خار نداند هرگز
درد خود با تو چه گویم؟ که دل نازک تو
حال دلهای گرفتار نداند هرگز
از هلالی مطلب هوش، که آن مست خراب
شیوه مردم هشیار نداند هرگز
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.