هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر غم و اندوه شاعر از دوری معشوق است. او با وجود زیباییهای جهان مانند نوروز، بدون معشوق احساس خوشبختی نمیکند. شاعر از درد عشق و نگاه خونریز معشوق مینالد و تلاشهایش برای مقابله با غم را بیفایده میداند. در پایان، معشوق با بیاعتنایی به احساسات شاعر پاسخ میدهد.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عاشقانه پیچیده، اندوه عمیق و استفاده از استعارههای سنگین مانند 'تیغ' و 'خونریز' است که درک آنها برای مخاطبان جوانتر دشوار بوده و ممکن است مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۱۹۱
از آن چه سود که نوروز شد جهان افروز؟
که بی تو روز و شب ما برابرست امروز
اگر بقصد دلم سوی تیغ دست بری
بپای خویشتن آید، چو مرغ دست آموز
دلم بذوق شکر خنده تو پر خون شد
کجاست غمزه خونریز و ناوک دلدوز؟
بدفع لشکر غم، صد سپه برانگیزم
ولی چه سود؟ که بختم نمی شود پیروز
بگریه گفتمش: ای مه، بعاشقان می ساز
بخنده گفت: هلالی، بداغ ما می سوز
که بی تو روز و شب ما برابرست امروز
اگر بقصد دلم سوی تیغ دست بری
بپای خویشتن آید، چو مرغ دست آموز
دلم بذوق شکر خنده تو پر خون شد
کجاست غمزه خونریز و ناوک دلدوز؟
بدفع لشکر غم، صد سپه برانگیزم
ولی چه سود؟ که بختم نمی شود پیروز
بگریه گفتمش: ای مه، بعاشقان می ساز
بخنده گفت: هلالی، بداغ ما می سوز
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.