۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۲

برخیز طبیبا، که دل آزرده ام امروز
بگذار مرا، کز غم او مرده ام امروز

چون برگ خزان چهره من زرد شد از غم
کو آن گل سیراب؟ که پژمرده ام امروز

چون گوشه دامان من از خون شده رنگین
هر گوشه که دامان خود افشرده ام امروز

امروز مرا چون فلک آورد بافغان
من نیز فغان را بفلک برده ام امروز

ای قبله مقصود، ز من روی مگردان
کز هر دو جهان رو بتو آورده ام امروز

بگذار، هلالی، که بصد درد بنالم
کز جور فلک تیر جفا خورده ام امروز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.