۲۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۸

زاهد، بکنج صومعه می نوش و مست باش
یعنی که دوزخی شدی، آتش پرست باش

ای سرو، اعتدال قدش نیست چون ترا
خواهی بلند جلوه نما، خواه پست باش

در خون نشسته ایم، بخون ریز بر مخیز
بنشین دمی و همدم اهل نشست باش

ای دل، سری ز عالم آزادگی برآر
یعنی بقید عشق کسی پای بست باش

مگشا زبان طعنه، هلالی، بعیب کس
ما را چه کار؟ گو: دگری هر چه هست باش!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.