هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج شاعر از عشق نافرجام و بی‌پاسخ است. او از درماندگی، غربت، فقر و دیوانگی عاشقانه می‌نالد و با جملاتی مانند «گو: مباش» نشان می‌دهد که حاضر به پذیرش هر شرایطی است، حتی اگر ایمان و سامانی نداشته باشد. همچنین، اشاره‌ای به بت‌پرستی و دوری از دین دارد که می‌تواند نمادین باشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند بی‌ایمانی و بت‌پرستی نیازمند سطحی از بلوغ فکری است.

غزل شمارهٔ ۱۹۹

دردمندم، گر مرا درمان نباشد، گو: مباش
دردمندان ترا گر جان نباشد، گو: مباش

گر غریبی بر سر کویت بمیرد، گو: بمیر
ور گدایی بر در سلطان نباشد، گو: مباش

چند روزی با جمالت عشق پنهان باختم
بعد ازین این قصه گر پنهان نباشد، گو: مباش

عاشق دیوانه ام، سامان کار از من مجوی
عاشق دیوانه را سامان نباشد، گو: مباش

در بتان دل بسته ام، دیگر مرا با دین چکار؟
بت پرستم، گر مرا ایمان نباشد، گو، مباش

گر هلالی از سر کویت بزاری رفت، رفت
این چنین خاری درین بستان نباشد، گو: مباش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.