هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غنایی، بیانگر عشق عمیق و فداکاری شاعر به معشوق است. شاعر از خاک خود میگوید که اگر باد صبح بر آن بوزد، مانند گردی از خاک برمیخیزد و دامن معشوق را میگیرد. او حتی حاضر است ذرهذره در هوا پراکنده شود تا به معشوق برسد. شاعر معشوق را آنقدر زیبا و لطیف میداند که کلبهٔ تاریک دلش لایق او نیست و میخواهد او را در چشم روشنش بنشاند. او از لطافت و نازکی معشوق میگوید و اینکه حتی نسیم گل میتواند تن نازک او را آزرده کند. شاعر تا گردن در خون غرق شده و چشم به راه امید است، اما حتی اگر خونش را بریزد، اثری بر معشوق نخواهد داشت. در پایان، شاعر خود را مانند هلالی مسکین میداند که در راه معشوق لگدکوب شده است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و استعارههای پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار بوده و ممکن است برای آنها جذاب نباشد.
غزل شمارهٔ ۲۰۴
گر گذر افتد، چو باد صبح، بر خاک منش
همچو گرد از خاک برخیزم، بگیرم دامنش
در هوایش گر رود ذرات خاک من به باد
از هوا داری در آیم ذره وار از روزنش
آن پری رو را چه لایق کلبه ی تاریک دل؟
مردم چشمست، بنشانم به چشم روشنش
گر شبی لطف تنش بر پیرهن ظاهر شود
از خوشی دیگر نگنجد در قبا پیراهنش
از لطافت دم مزن، ای گل، بآن نازک بدن
زانکه گردم می زنی آزرده می گردد تنش
تا به گردن غرق خونم، دیده بر راه امید
گر به خون ریزم نیاید، خون من در گردنش
خاک شد مسکین هلالی در ره آن شهسوار
تا لگدکوب جفا گردد چو نعل توسنش
همچو گرد از خاک برخیزم، بگیرم دامنش
در هوایش گر رود ذرات خاک من به باد
از هوا داری در آیم ذره وار از روزنش
آن پری رو را چه لایق کلبه ی تاریک دل؟
مردم چشمست، بنشانم به چشم روشنش
گر شبی لطف تنش بر پیرهن ظاهر شود
از خوشی دیگر نگنجد در قبا پیراهنش
از لطافت دم مزن، ای گل، بآن نازک بدن
زانکه گردم می زنی آزرده می گردد تنش
تا به گردن غرق خونم، دیده بر راه امید
گر به خون ریزم نیاید، خون من در گردنش
خاک شد مسکین هلالی در ره آن شهسوار
تا لگدکوب جفا گردد چو نعل توسنش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.