هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و شوق بی‌پایان خود به معشوق سخن می‌گوید. او از غم‌ها و رنج‌هایی که متحمل می‌شود می‌نالد، اما حاضر است برای نزدیکی به معشوق هر سختی را بپذیرد. همچنین، او از گمراهی و دوری از مقصود خود شکایت دارد و در نهایت، از اشک‌ها و دردهای درونی خود می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از تصاویر و مفاهیم مانند درد و رنج عشق ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۲۹

هر شب بسر کوی تو از پای در افتم
وز شوق تو آهی زنم و بی خبر افتم

گر بار غم اینست، که من میکشم از تو
بالله! که اگر کوه شوم از کمر افتم

خواهم بزنی تیر و بتیغم بنوازی
تا در دم کشتن بتو نزدیکتر افتم

من بعد بر آنم که ببوی سر زلفت
برخیزم و دنبال نسیم سحر افتم

ای شیخ، بمحراب مرا سجده مفرما
بگذار، خدا را، که بر آن خاک در افتم

گمراهی من بین که: درین مرحله هر روز
از وادی مقصود بجای دگر افتم

سیلاب سرشک از مژه بگشای، هلالی
مپسند که: آغشته بخون جگر افتم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.