۲۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۷

من نه آنم که دل خویش مشوش دارم
هر کجا ناخوشییی هست باو خوش دارم

گر سگان سر آن کوی کبابی طلبند
پاره سازم دل پر خون و بر آتش دارم

چه بلاها که دل زارم از آن مه نکشید؟
الله، الله! چه دل زار بلا کش دارم!

تا ترا صفحه دل ساده شد از نقش وفا
ورق چهره بخوناب منقش دارم

از من امروز، هلالی، مطلب خاطر جمع
که دل آشفته آن زلف مشوش دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.