هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از ناتوانی خود در تحمل دیدار معشوق و بیان غم‌هایش می‌گوید، اما از طرفی از بی‌خبری از طعنه‌های دیگران و بی‌قیدی نسبت به دنیا احساس رضایت می‌کند. او خود را رند و بی‌قید می‌داند و از این وضعیت شرمسار نیست.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه‌ای است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند رندی و بی‌قیدی ممکن است نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۲۳۸

یار آمد و من طاقت دیدار ندارم
از خود گله ای دارم و از یار ندارم

شادم که: غم یار ز خود بی خبرم کرد
باری، خبر از طعنه اغیار ندارم

گفتم: چو بیایی، غم خود با تو کنم شرح
اما چه کنم؟ طاقت گفتار ندارم

لطف تو بود اندک و اندوه تو بسیار
من خود گله اندک و بسیار ندارم

گو: خلق بدانند که من رندم و رسوا
از رندی و بدنامی خود عار ندارم

بی قیدم و از کار جهان فارغ مطلق
کس با من و من هم بکسی کار ندارم

حال من دل خسته خرابست، هلالی
آزرده دلی دارم و غم خوار ندارم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.