هوش مصنوعی:
شاعر از درد عشق و رنجهای عاطفی خود میگوید. او با وجود پیری، هنوز عشق جوانی در دل دارد و از بیوفایی معشوق شکایت میکند. شاعر به دنبال چارهای برای دلآزرده خود است و آرزو میکند کسی دردهای پنهانش را درک کند. او همچنین به رابطه پررنج خود با معشوق اشاره میکند و از عشقی بیپایان سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عشق و اندوه ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۲۳۹
عمر رفته است و کنون آفت جانی دارم
گشته ام پیر، ولی عشق جوانی دارم
چاره ساز دل و جان همه بیمارانی
چاره ای ساز، که من هم دل و جانی دارم
کاش! چون لاله، دل تنگ مرا بشکافی
تا بدانی که چه سان داغ نهانی دارم؟
بر همه خلق یقین شد که: وفا نیست ترا
لیک من از طمع خویش گمانی دارم
بنده ام خواندی و داغم چو سگان بنهادی
زین سبب در همه جا نام و نشانی دارم
ملک عشق تو جهانیست که پایانش نیست
من درین ملکم و غوغای جهانی دارم
جان من، شرح المهای هلالی بشنو
که درین واقعه جانسوز بیانی دارم
گشته ام پیر، ولی عشق جوانی دارم
چاره ساز دل و جان همه بیمارانی
چاره ای ساز، که من هم دل و جانی دارم
کاش! چون لاله، دل تنگ مرا بشکافی
تا بدانی که چه سان داغ نهانی دارم؟
بر همه خلق یقین شد که: وفا نیست ترا
لیک من از طمع خویش گمانی دارم
بنده ام خواندی و داغم چو سگان بنهادی
زین سبب در همه جا نام و نشانی دارم
ملک عشق تو جهانیست که پایانش نیست
من درین ملکم و غوغای جهانی دارم
جان من، شرح المهای هلالی بشنو
که درین واقعه جانسوز بیانی دارم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.