هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و فداکاری سخن می‌گوید و ابراز می‌کند که حاضر است بارها برای معشوق بمیرد. او از درد دوری و حسرت دیدار می‌نالد و آرزو می‌کند در سایه‌ی معشوق جان بسپارد. همچنین، به حسادت رقیبان اشاره کرده و تمایل خود را برای مرگ از این عار بیان می‌کند. در پایان، با اشاره به هلالی که نماد زمان مناسب است، آمادگی خود را برای مرگ در حضور یار اعلام می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مرگ و احساسات شدید عاشقانه نیاز به بلوغ ذهنی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۴۱

خواهم که: بزیر قدمت زار بمیرم
هر چند کنی زنده، دگر بار بمیرم

دانم که: چرا خون مرا زود نریزی
خواهی که بجان کندن بسیار بمیرم

من طاقت نادیدن روی تو ندارم
مپسند که در حسرت دیدار بمیرم

خورشید حیاتم بلب بام رسیدست
آن به که در آن سایه دیوار بمیرم

گفتی که: ز رشک تو هلا کند رقیبان
من نیز برآنم که ازین عار بمیرم

چون یار بسر وقت من افتاد، هلالی
وقتست اگر در قدم یار بمیرم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.