۲۷۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۲

بخاک من گذری کن، چو در وفای تو میرم
که زنده گردم و بار دگر برای تو میرم

نهادم از سر خود یک بیک هوی و هوس را
همین بود هوس من که: در هوای تو میرم

دل از جفای تو خون شد، روا مدار که عمری
دم از وفا زنم و آخر از جفای تو میرم

تویی که: جان جهانی فزاید از لب لعلت
منم که هر نفس از لعل جانفزای تو میرم

بحال مرگم و سوی تو آمدن نتوانم
تو بر سرم قدمی نه، که زیر پای تو میرم

رو، ای رقیب، ز کویش، که ترک جان نتوانی
تو جای خویش بمن ده، که من بجای تو میرم

مرا بخواری ازین در مران بسان هلالی
گذار، تا چو سگان بر در سرای تو میرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.