هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق یار خود می‌نالد و از درد دوری و رنج‌های عاشقی سخن می‌گوید. او از معشوق می‌خواهد که بازگردد و بر سر خاکش قدم بگذارد تا آرامش یابد. همچنین، شاعر به ناز و کرشمه‌های معشوق اشاره می‌کند که باعث هلاکت او شده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند فراق و هلاکت نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۵۱

چون قامت آن سرو سهی کرد هلاکم
سروی بنشانید، روان، بر سر خاکم

رفتی و دلم چاک شد از دست تو دلبر
باز آ و قدم رنجه نما در دل چاکم

گفتی که: هلاکت کنم از ناز و کرشمه
بنشین، که من از دست تو امروز هلاکم

شادیم بخاک قدمت، همچو هلالی
نه بر سر گورم قدم، از ناز، که خاکم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.