هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و غم عمیق شاعر نسبت به فراق یوسف (نماد معشوق) سخن می‌گوید. شاعر با تصاویری مانند خاک شدن، بوی پیراهن یوسف، و کوه غم، احساسات خود را بیان می‌کند. او از درد فراق می‌نالد و آرزو می‌کند کسی مانند او گرفتار این درد نشود. شاعر حتی از بهار و چمن نیز دوری می‌کند، زیرا دلش به آنها گرایشی ندارد. در نهایت، او از دست دادن دل را به هلالی تشبیه می‌کند و بیان می‌کند که حتی اگر جانش برود، شکایتی نخواهد کرد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده مانند یوسف و پیراهن او ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۵۳

گر بخاکم گذرد یوسف گل پیرهنم
بوی پیراهن یوسف شنوند از کفنم

بفراق تو گرفتار ترم روز بروز
کس باین روز گرفتار مبادا که منم!

کوه غم گشتم و هر لحظه کنم سینه خویش
طرفه حالیست که هم کوهم و هم کوه کنم!

لب ببستم ز سخن، ای گل خندان، که مباد
مردمان بوی تو یابند ز رنگ سخنم

هر کسی در چمنی هم نفس سیم تنی
من و کنج غم و در سینه همان سیم تنم

نکنم یاد بهار و نروم سوی چمن
چه کنم؟ دل نگشاید ز بهار و چمنم

گر دلم رفت، هلالی، گله از دوست خطاست
دل چه باشد؟ که اگر جان برود دم نزنم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.