هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه، از عشق و ارادت بی‌حد خود به معشوق سخن می‌گوید. او حاضر است در راه معشوق حتی به خاک پای سگانش افتاده و هلاک شود. شاعر خود را گدای کمین و معشوق را پادشاه بتان می‌خواند و از ناله‌های حزین خود در فراق معشوق می‌گوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی کلاسیک، مناسب سنین بالاتر است.

غزل شمارهٔ ۲۶۸

کدام صبح سعادت بود مبارک ازینم؟
که در برابرت آیم، صباح روی تو بینم

زهی مراد! که عاشق هلاک روی تو گردد
مراد من همه اینست، من هلاک همینم

گهی که سر بنهم بر زمین بپیش سگانت
چنان خوشم که: مگر پادشاه روی زمینم

رو، ای صبا، تو کجا آمدی؟ که از سر آن کو
نشان پای سگش می رسد بنقش جبینم

اگر طبیب نهد گوش بر شکاف دل من
هنوز بشنود از ضعف نالهای حزینم

کرم نمودی و گفتی: گدای ماست هلالی
بلی، تو شاه بتانی و من گدای کمینم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.