۲۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۵

چنان از پا فگند امروزم آن رفتار و قامت هم
که فردا برنخیزم، بلکه فردای قیامت هم

رقیبان را از آن لب آب خضرست و دم عیسی
مرا پیوسته آه حسرت و اشک ندامت هم

اگر من مردم از سنگ ملامت بر سر کویش
سگان کوی او را زنده می خواهم، سلامت هم

جدا ز آن مه بمردن آرزو می بودم، ای هجران
ربودی نقد جان از من، کرم کردی، کرامت هم

بلای عشق و اندوه غریبی، این چه حالست این؟
که نی رای سفر دارم، نه یارای مقامت هم

سلامت باش، ای ناصح، ملامت کن هلالی را
که در راه سلامت هستم و کوی ملامت هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.