هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دلدادگی سخن می‌گوید و ترس از دیوانگی ناشی از این عشق را بیان می‌کند. او از فلک درخواست می‌کند تا معشوق را به سویش بازگرداند تا مانند پروانه دورش بگردد. شاعر از ناکامی‌های خود در زندگی و عشق می‌گوید و آرزو می‌کند که حتی پس از مرگ نیز به عشقش وفادار بماند. در نهایت، او از مستی و بی‌خودی ناشی از عشق سخن می‌گوید و از تنهایی و بی‌مهری شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند دیوانگی و مستی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب یا گمراه‌کننده باشد.

غزل شمارهٔ ۲۷۴

من سگ یارم و آن نیست که بیگانه شوم
لیک می ترسم از آن روز که دیوانه شوم

ای فلک، شمع شب افروز مرا سوی من آر
تا بگرد سر او گردم و پروانه شوم

من همان روز که افسون تو دیدم گفتم
که: ببیداری شبهای غم افسانه شوم

از در خانقه و مدرسه کارم نگشود
بعد ازین خاک نشین در می خانه شوم

در سرم هست که: چون خاک شود قالب من
بهوای لب میگون تو پیمانه شوم

نرگس مست ترا خواب صبوح این همه چیست؟
خیز، تا کشته آن نرگس مستانه شوم

بی مه خویش، هلالی، چه کنم عالم را؟
گنج چون نیست، چرا ساکن ویرانه شوم؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.