هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق یک فرد پیر و فقیر به یک جوان زیبا و پادشاه سخن می‌گوید. شاعر از درد عشق و رنج‌های ناشی از آن می‌گوید و از بی‌توجهی معشوق شکایت می‌کند. او همچنین به گذرا بودن زندگی و مرگ عاشقان اشاره می‌کند و از معشوق می‌خواهد که گاهی به او نیز توجه کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه، ناامیدی و مرگ است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از تصاویر و استعاره‌ها ممکن است برای کودکان نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۲۹۵

در قبای ارغوانی قد آن سرو روان
هست چون نازک نهالی از درخت ارغوان

عاشقم، جایی، ولیکن او کجا و من کجا؟
من کهن پیر گدا، او پادشاه نوجوان

روی نیکو دیدم و از طعن بد گو سوختم
کس مبیناد آنچه من دیدم ز روی نیکوان!

بس که خیل عاشقان رفتند از شهر وجود
راه صحرای عدم شد کاروان در کاروان

لحظه لحظه دیدنت سوی رقیبان تا بکی؟
گاه گاهی جانب ما هم نگاهی می توان

ای که بر قول تو دارد ماه من سمع قبول،
بشنو از من حسب حالی چند و او را بشنوان

از هلالی گر سگ کوی تو خواهد طعمه ای
پارهای دل بخوناب جگر سازد روان
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.