هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق نافرجام و درد فراق می‌نالد. او از بی‌صبری خود و بی‌رحمی معشوق سخن می‌گوید و آرزوهای بی‌ثمر خود را به تصویر می‌کشد. غم و اندوه بر زندگی او سایه افکنده و حتی طبیعت نیز با او همدردی نمی‌کند. با این حال، او همچنان به عشق و وفاداری پایبند است و حاضر است جان خود را فدای معشوق کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و غمگینانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۳۱۲

نه رحم در دل یار و نه صبر در دل من
اجل کجاست؟ که بس مشکلست مشکل من

ز مهوشان طمع مهر کرده ام، هیهات!
زهی خیال کج و آرزوی باطل من

ز منزلی، که منم، ره بعیش نتوان برد
که رهگذار غم افتاده است منزل من

بداغ لاله رخان چون برون روم زین باغ
گل دگر ندهد غیر لاله از گل من

مگو که: در دل تو زنگ بسته پیکانم
که تخم مهر و وفا سبز گشت در دل من

همه متاع جهان را بنیم جو نخرم
کزین معامله بی حاصلست حاصل من

بدست دوست، هلالی، مرا ز قتل چه باک؟
اگر هلاک شوم جان فدای قاتل من
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.