۲۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۷

خوش آنکه در همه روی زمین تو باشی و من!
بجز من و تو نباشد، همین تو باشی و من

بهار میرسد، آیا بود که در چمنی
نشسته پای گل و یاسمین تو باشی و من؟

شدی بباغ، که آنجا خوشست مجلس می
بلی خوشست، اگر همنشین تو باشی و من

مخوان بجلوه گه ناز خود رقیبان را
همین بسست که، ای نازنین، تو باشی و من

خوشست هم سفری با تو، خاصه آن وقتی
که گر بروم روم، یا بچین، تو باشی و من

بهار آمد و کشت این هوس ز شوق مرا
که: بر کنار گل و یاسمین تو باشی و من

مگو که: عمر هلالی گذشت با دگران
ازین چه باک، اگر بعد ازین تو باشی و من؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.