هوش مصنوعی: این شعر از درد عشق و جدایی سخن می‌گوید. شاعر از رنج‌های خود می‌نالد و از بی‌توجهی دیگران به دردهایش شکایت دارد. او به عشق و امید به وصال اشاره می‌کند، اما با ناامیدی از تحقق آن سخن می‌گوید. همچنین، شاعر از آشفتگی و غم درونی خود می‌گوید که در چهره‌اش نمایان است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاطفی عمیق و نگاه فلسفی به عشق و رنج است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا سنگین باشد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'فردای قیامت' نیاز به درک بیشتری از مفاهیم ادبی و عرفانی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۲۲

مردم از درد و نگفتی: دردمند ماست این
دردمندان را نمی پرسی، چه استغناست این؟

سایه بالای آن سرو از سر من کم مباد!
زانکه بر من رحمتی از عالم بالاست این

خواستم کان سرو روزی در کنار آید، ولی
با کجی های فلک هرگز نیاید راست این

جای دل در سینه بود و جای تیرت در دلم
آن ز جا رفتست؟ اما هم چنان برجاست این

اشک گلگون مرا بر چهره هر کس دید گفت:
کز غم گل چهره ای آشفته و شیداست این

گفتمش: فرداست با من وعده وصل تو، گفت:
دل بفردای قیامت نه، که آن فرداست این

بر سر کویش، هلالی، درد عشق خویش را
بیش ازین پنهان مکن، کز چهره ات پیداست این
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.