۲۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۳

دلا، زان لب زلال خضر می خواهی، خیالست این
ز آتش آب می جویی، تمنای محالست این

کسان گویند: هر جوینده ای یابنده می باشد
ترا می جویم و هرگز نمی یابم، چه حالست این؟

قدت را نی الف می خوانم و نی سرو می گویم
بلند و پست چون گویم؟ که دور از اعتدالست این

بهجرانش دم آبی که می گردد نصیب من
جدا زان لب حرامم باد! اگر گویم: حلالست این

بشام غم، هلالی، بسکه زار و ناتوان گشتی
کسی ناگاه اگر بیند ترا، گوید: هلالست این!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.