هوش مصنوعی:
شاعر در این اشعار از درد عشق و جفای معشوق شکایت میکند و بیان میکند که با وجود همه رنجها، حاضر است بارها جان خود را فدای معشوق کند. او از دوری معشوق مینالد و آرزو میکند که حتی پس از مرگ، خاک زیر پای معشوق شود.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند فداکاری شدید و مرگ ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۳۴۱
ای بی وفا، چه چاره کنم با جفای تو؟
تا کی جفا کشم بامید وفای تو؟
چون مبتلای عشق ترا نیست چاره ای
بیچاره عاشقی که شود مبتلای تو!
میخواهم از خدا بدعا صدهزار جان
تا صد هزار بار بمیرم برای تو
من کیستم که بهر تو جانرا فدا کنم؟
ای صد هزار جان مقدس فدای تو!
تا دیده ام که بند قبا چست کرده ای
بر دل چه بندهاست مرا از قبای تو؟
ای سرو، اگر چه دور شدی از کنار من
حقا، که در میانه جانست جای تو
روزی که عمر خویش هلالی دهد بباد
میخواهد از خدا، که شود خاک پای تو
تا کی جفا کشم بامید وفای تو؟
چون مبتلای عشق ترا نیست چاره ای
بیچاره عاشقی که شود مبتلای تو!
میخواهم از خدا بدعا صدهزار جان
تا صد هزار بار بمیرم برای تو
من کیستم که بهر تو جانرا فدا کنم؟
ای صد هزار جان مقدس فدای تو!
تا دیده ام که بند قبا چست کرده ای
بر دل چه بندهاست مرا از قبای تو؟
ای سرو، اگر چه دور شدی از کنار من
حقا، که در میانه جانست جای تو
روزی که عمر خویش هلالی دهد بباد
میخواهد از خدا، که شود خاک پای تو
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.