هوش مصنوعی:
شاعر در این غزل عاشقانه، از عشق و اشتیاق خود به معشوق میگوید. او از زیبایی ظاهری و اخلاق ناپسند معشوق شکایت دارد و آرزو میکند که اخلاق معشوق نیز همچون صورتش زیبا باشد. شاعر از هجران و فراق مینالد و وصال را آرزو میکند. او از ساقی میخواهد که او را از مجلس نراند، زیرا دستش به جام باده و چشمش به روی معشوق عادت کرده است. در پایان، شاعر از لطف و مهربانی معشوق سخن میگوید و خود را غلام او میداند.
رده سنی:
16+
متن شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آنها ممکن است برای سنین پایین دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند هجران و فراق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
غزل شمارهٔ ۳۴۴
سازم قدم ز دیده و آیم بسوی تو
تا هر قدم بدیده کشم خاک کوی تو
روی تو خوب و خوی تو بد، آه! چون کنم؟
ای کاش! همچو روی تو می بود خوی تو
منما جمال خویش بهر کج نظر، که نیست
چشم بدان مناسب روی نکوی تو
جان و دل آرزوی وصال تو کرده اند
من نیز کرده با دل و جان آرزوی تو
چون من هلاک روی توام، رخ ز من متاب
بگذار تا: هلاک شوم پیش روی تو
ای دل، ز دیده گریه شادی طمع مدار
کین آب رفته باز نیاید بجوی تو
ساقی، مران ز مجلس خویشم، که خو گرفت
دستم بجام باده و چشمم بروی تو
گفتی: کنم هلالی دیوانه را علاج
ای من غلام سلسله مشک بوی تو
از لطف گفته ای که: هلالی غلام ماست
ای من غلام لطف چنین گفتگوی تو
تا هر قدم بدیده کشم خاک کوی تو
روی تو خوب و خوی تو بد، آه! چون کنم؟
ای کاش! همچو روی تو می بود خوی تو
منما جمال خویش بهر کج نظر، که نیست
چشم بدان مناسب روی نکوی تو
جان و دل آرزوی وصال تو کرده اند
من نیز کرده با دل و جان آرزوی تو
چون من هلاک روی توام، رخ ز من متاب
بگذار تا: هلاک شوم پیش روی تو
ای دل، ز دیده گریه شادی طمع مدار
کین آب رفته باز نیاید بجوی تو
ساقی، مران ز مجلس خویشم، که خو گرفت
دستم بجام باده و چشمم بروی تو
گفتی: کنم هلالی دیوانه را علاج
ای من غلام سلسله مشک بوی تو
از لطف گفته ای که: هلالی غلام ماست
ای من غلام لطف چنین گفتگوی تو
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.