۲۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۲

دردا! که باز ما را دردی عجب رسیده
هم دل ز دست رفته، هم جان بلب رسیده

آن ماهرو که با من شبها بروز کردی
رفتست و در فراقش روزم بشب رسیده

کی باشد آنکه: بینم از دولت وصالش
اندوه و درد رفته، عیش و طرب رسیده؟

مشکل که در قیامت بینند اهل دوزخ
آنها که بر تو از من از تاب و تب رسیده

غیر از طلب، هلالی، کاری مکن درین ره
هرکس رسیده جایی، بعد از طلب رسیده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.