هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساسات عمیق خود درباره عشق، دیوانگی، تنهایی و مرگ سخن می‌گوید. او از آرزوی پر شدن پیمانه زندگی، تبدیل شدن به خشت می‌خانه پس از مرگ، و دیوانگی ناشی از عشق نافرجام می‌نالد. همچنین، به زیبایی معشوق و تأثیر آن بر جهان اشاره می‌کند و از جفاهای او و تنهایی خود شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند مرگ، دیوانگی و عشق نافرجام است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، برخی مضامین مانند ناامیدی و جفا نیاز به درک بالاتری از زندگی و روابط انسانی دارند.

غزل شمارهٔ ۳۷۱

دوش پیمانه تهی آمدم از می خانه
کاشکی! پر شود امروز مرا پیمانه

بعد مردن اگر از قالب من خشت زنند
آیم و باز شوم خشت در می خانه

خواستم کین دل سودا زده عاقل گردد
وه! که عاقل نشد و ساخت مرا دیوانه

آفتابی و رخت شمع جهان افروزست
همه ذرات جهان گرد سرت پروانه

می تپد مرغ دلم بر سر آن دانه دل
چه کند؟ خرمن عمرست همین یک دانه

آشنایی ز جفاهای تو محرومم ساخت
ای خوش آن روز که بودیم ز هم بیگانه!

قصه خویش به احباب چه گویم هر شب؟
این شب آن نیست که کوته شود از افسانه

دوش در کلبه ویران هلالی بودیم
حال دیوانه خرابست درین ویرانه
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.