۲۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۹

من نگویم که: وفا یار مرا بایستی
اندکی صبر دل زار مرا بایستی

زین همه خواب که بخت سیه من دارد
اندکی دیده بیدار مرا بایستی

هر کجا شیوه دلجویی و احسان دیدم
غیرتم کشت که: دلدار مرا بایستی

ذوق پیکان ترا صید ندانست، دریغ!
زخم آن سینه افگار مرا بایستی

لطف خوبان دگر نیست علاج دل من
این صفت یار ستمگار مرا بایستی

در جهان قاعده مهر و وفا نیست، ولی
یار بی رحم و جفاگار مرا بایستی

وصف آن روی چو مه پیش هلالی گفتم
گفت: این شمع شب تار مرا بایستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.