هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از درد فراق و عشق ناکام سخن می‌گوید، آرزوی دیدار معشوق و پایان رنج‌هایش را دارد. او از جور و بیداد معشوق شکایت می‌کند و امیدوار است روزی وفا و حسن به زندگی‌اش بازگردد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین ممکن است برخی از مفاهیم مانند جور و بیداد برای کودکان قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۰۱

جان من در فرقت جانان برآید کاشکی!
هم اجل، چون عمر، ما را بر سرآید کاشکی!

آرزو دارم که بینم: سنبل تر بر گلش
زود تر این آرزوی من بر آید کاشکی!

چند با آن شکل شهر آشوب آید خشمناک؟
چند روزی هم بشکل دیگر آید کاشکی!

باغ خوبی را نباشد چون وفا هرگز بری
آن نهال حسن روزی در بر آید کاشکی!

وه! چه گفتم؟ هر غمی کز جور خوبان ممکنست
آن همه بر سینه غم پرور آید کاشکی!

درد دل کم کن، هلالی، از خدنگ مهوشان
بر دل از بیدادشان صد خنجر آید کاشکی!
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.