هوش مصنوعی: این متن شعری است که درد و رنج عشق نافرجام، جدایی، و بی‌وفایی را بیان می‌کند. شاعر از آشنایی با معشوم اظهار پشیمانی می‌کند و آرزو می‌کند که ای کاش این رابطه هرگز شکل نمی‌گرفت تا از درد جدایی در امان می‌ماند. او همچنین از بی‌وفایی معشوم شکایت دارد و روزگار سخت خود را توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و غمگین است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن مناسب نباشد. درک کامل این شعر نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۰۳

با تو از اول نبودی آشنایی کاشکی!
یا نبودی آخر این داغ جدایی کاشکی!

دور از آن این شوکت شاهی چه کار آید مرا؟
دست دادی بر سر کویت گدایی کاشکی!

حالیا، زین بخت بی سامان برآشفتن چه سود؟
هم از اول کردمی بخت آزمایی کاشکی!

میروم، گفتی، رقیبا، چند روزی از درش
وه! چه نیکو میروی! هرگز نیایی کاشکی!

ای که دل بردی و جان را در بلا بگذاشتی
چون ز ما دل برده ای، جان هم ربایی کاشکی!

کار من از بی وفایی های خوبان مشکلست
خوبرویان را نبودی بی وفایی کاشکی!

روزگاری شد که در هجرت هلالی بینواست
بگذرد این روزگار بی نوایی کاشکی!
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.