هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غزل‌گونه، با زبانی نمادین و استعاری، از معشوقی می‌پرسد که چرا به سوی شکار یا صحرا می‌رود در حالی که شهر خودش ویران است. شاعر با اشاره به همراهی سگ‌های شکار (که نماد خود و دیگران است) از معشوق می‌پرسد چرا تنها می‌رود. همچنین، از معشوق می‌خواهد به جای رفتن به چمن، خود را در آیینه تماشا کند و هشدار می‌دهد که یارش قصد کشتن او را دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه پیچیده و استعاره‌های نمادین است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند 'قتل' و 'فتنه' ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۱۳

سوی شکار، ای بت رعنا، چه میروی؟
شهری خراب تست، بصحرا چه میروی؟

گر میروی بشهر، که صیدی فتد بدام
اینجا مرا گذاشته، تنها چه میروی؟

بی سگ نمیروند سواران بعزم صید
چون ما سگ توایم، تو بی ما چه میروی؟

صید تواند گوشه نشینان شهر و کوی
بر عزم وحش بادیه پیما چه میروی؟

همراه تست لشکر حسن و سپاه ناز
با صد هزار فتنه و غوغا چه میروی؟

آیینه ای بگیر و تماشای خویش کن
سوی چمن بعزم تماشا چه میروی؟

چون یار وعده کرد، هلالی، بقتل تو
او میکشد، تو بهر تقاضا چه میروی؟
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.