هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر به ستایش معشوق میپردازد و از زیباییهای او سخن میگوید. او معشوق را به عناصر طبیعی مانند سرو، ماه و خورشید تشبیه میکند و از عشق و علاقهی بیحد خود به او میگوید. شاعر آرزو میکند که حتی خاک او نیز در خدمت معشوق باشد و از عشق به او احساس شادی میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عاشقانهای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از تشبیهات و استعارات پیچیدهی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد که معمولاً در نوجوانان بالای 16 سال یافت میشود.
غزل شمارهٔ ۴۱۴
آن کف پا بر زمین حیفست، ای سرو سهی
چشم آن دارم که: دیگر پای بر چشمم نهی
تا سر از جیب خجالت بر ندارد آفتاب
خیمه بر دامان صحرا زن چو ماه خرگهی
می روی بر اوج خوبی، فارغ از بیم زوال
با تو خورشید فلک را نیست تاب همرهی
دل بدست تست، من از بندگی جان می کنم
نی ز من جان می ستانی، نی مرا جان میدهی
بر امید آنکه خاکم خشت دیوارت شود
بر سر کویت ز شادی می کنم قالب تهی
ناچشیده میوه مقصود بد حالم، ولی
دارم از سیب زنخدان تو امید بهی
گر هلالی را فلک سازد گدای درگهت
بر سر کوی تو یابد منصب شاهنشهی
چشم آن دارم که: دیگر پای بر چشمم نهی
تا سر از جیب خجالت بر ندارد آفتاب
خیمه بر دامان صحرا زن چو ماه خرگهی
می روی بر اوج خوبی، فارغ از بیم زوال
با تو خورشید فلک را نیست تاب همرهی
دل بدست تست، من از بندگی جان می کنم
نی ز من جان می ستانی، نی مرا جان میدهی
بر امید آنکه خاکم خشت دیوارت شود
بر سر کویت ز شادی می کنم قالب تهی
ناچشیده میوه مقصود بد حالم، ولی
دارم از سیب زنخدان تو امید بهی
گر هلالی را فلک سازد گدای درگهت
بر سر کوی تو یابد منصب شاهنشهی
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.