هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق ناامیدانه و درد دوری از معشوق سخن می‌گوید. او خود را خاک‌زده و گدا می‌داند در حالی که معشوقش مانند پادشاهی زیبا و دلرباست. شاعر از آه و ناله‌های خود می‌گوید که امیدوار است به جایی برسد. همچنین از ظلم و بیداد معشوق شکایت کرده و از خدا می‌خواهد او را از هر بدی حفظ کند. در پایان، از جفا و بی‌وفایی معشوق گله می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عاشقانه‌ای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عشق و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۱۶

ای صد هزار چون من خاک در سرایی
کز وی برون خرامد مثل تو دلربایی

خواهم که با تو باشم، اما کجا نشیند
مثل تو پادشاهی با همچو من گدایی؟

با آن لباس نازک دانی که چیست قدت؟
سروی که باشد او را از برگ گل قبایی

شادم بگوشه غم از آه و ناله خود
کین آه و ناله آخر سر میکشد بجایی

گر ز آن بلای جانها بد رفت در حق من
یارب، نگاه دارش از هر بد و بلایی

ای پادشاه خوبان، بیداد و ظلم تا کی؟
اندیشه کن، خدا را، از آه مبتلایی

گویند: کای هلالی، در عشق چیست کارت؟
هر دم جفا کشیدن از دست بی وفایی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.