هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد دوری و بی‌وفایی معشوق می‌نالد. او درگیر احساسات متناقضی است؛ نه می‌تواند از وصل شکرگزار باشد و نه از جدایی شکایت کند. شاعر از معشوق می‌خواهد که به جفا عادت نکند و وفادار بماند، اما در نهایت احساس خواری و ذلت می‌کند زیرا طلب وصال او را به گدایی انداخته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاطفی پیچیده مانند عشق، جدایی، وفاداری و احساس خواری است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر دشوار بوده و ممکن است با تجربیات عاطفی آن‌ها همخوانی نداشته باشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و استعاره‌های شعری کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۱۷

برهت ز رشک میرم، چو بغیر همره آیی
نه تهور تغافل، نه مجال آشنایی

متحیرم که: پیشت چه مجال بود دوشم؟
که نه شکر وصل کردم، نه شکایت جدایی

مه من، هنوز طفلی، بجفا مباش مایل
که طبیعت تو عادت نکند ببی وفایی

طلب وصال کردم ز نظر فگند یارم
چه کنم؟ که خوار گشتم ز مذلت گدایی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.