هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و شیدایی خود می‌گوید و از رسوایی ناشی از آن شکایت دارد. او تنهایی خود را با حضور معشوق فراموش می‌کند و زیبایی معشوق را ستایش می‌نماید. شاعر همچنین از فراق و درد تنهایی گله می‌کند و خود را همچون سگی وفادار به معشوق می‌داند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین استفاده از استعاره‌هایی مانند 'سگ' ممکن است نیاز به تفسیر داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۴۱۸

چند رسوا شوم از عشق من شیدایی؟
عشق خوبست، ولیکن نه بدین رسوایی

خواستم پیش تو گویم غم تنهایی خویش
آمدی سوی من و رفت غم تنهایی

مست عشقیم، اگر هیچ ندانیم چه غم؟
ذوق نادانی ما به ز غم دانایی

بر زمین جلوه نمودی، فلک از رشک بسوخت
که فلک را ملکی نیست باین زیبایی

سرو و گل نازک و رعناست، ولی نتوان یافت
گل باین نازکی و سرو باین رعنایی

در چمن پیش تو رشکست ز نرگس ما را
گر چه مشهور جهانست بنابینایی

رفتی و دیر شد ایام فراقت، چه کنم؟
زور باز آی، که مردم ز غم تنهایی

چون سگ تست هلالی، دگرش منع مکن
که درین راه چرا میروی و می آیی؟
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.