هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه، به معشوق خود می‌گوید که اگر فکر می‌کنی راز من بدون تو آشکار نیست، یا دل من مشتاق صورت زیبای تو نیست، یا چشمان من هر شب مانند دریا پر از اشک نیست، یا اگر فکر می‌کنی که بدون تو جان در تن دارم و صبور نیستم، یا از جور روزگار در من سودا و صفرا نیست، همه این‌ها اشتباه است. شاعر تأکید می‌کند که تمام این بلاها بر سر او آمده است و از معشوق می‌خواهد که امروز را به فردا موکول نکند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیدهٔ ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۹

گر تو پنداری که رازم بی‌تو پیدا نیست هست
یا دلم مشتاق آن رخسار زیبا نیست هست

یا ز عشق لولو و یاقوت شَکَّر بار تو
چشم ‌گوهر بار من هر شب چو دریا نیست هست

ور تو را صورت همی بندد که از چشم و دلم
آب و آتش تا ثَری و تا ثُریّا نیست هست

گر تو پنداری که بی‌وصل تو جان اندر تنم
مستمند و دردمند و ناشکیبا نیست هست

ور تو پنداری که از جور و جفای روزگار
در دِماغ و طبع من سودا و صفرا نیست هست

گر گمان تو چنان است ای صنم ‌کز عشق تو
این بلاها بر من بیچاره تنها نیست هست

این همه زشتی مکن کامروز را فردا بود
ور تو گویی از پس امروز فردا نیست هست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.