۲۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

بربود روزگار تو را از کنار من
وز تن ببرد داغ فراقت قرار من

جفت دگر کسی و غمان تو جفت من
یار دگر کسی و فراق تو یار من

تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش
وینجا به جان رسیده زعشق تو کار من

تا از کنار من تو کرانه گرفته‌ای
بی‌خون دل نبود زمانی کنار من

هر جایگاه که روزی با تو نشسته‌ام
آن جایگه شدست‌ کنون غمگسار من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.