۲۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳

بار دیگر باز گرم افتادم اندر کار او
باز نشکیبم همی یکساعت از دیدار او

گر مرا بینی عجب مانی فرو درکار من
تا دگر باره چرا عاجز شدم درکار او

هر شبی‌ گویم‌ که مهمان آرمش ا‌برخوان‌ا خویش
تا مگرگیرم زمانی بهره ازگفتار او

بازگویم کز دو چشم من جهان پرگل شود
چون زمین پرگل شود مشکل شود رفتار او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.