هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از درد فراق و یاد حبیب سخن می‌گوید. او از طبیبان ناکام در درمان دردش می‌نالد و از رنج‌های عشق و غربت می‌گوید. همچنین، اشاره‌ای به تسلیم در برابر عشق و انتقاد از ملامت‌گران دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات ادبی و تمثیل‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۴

از من چه شد که یاد نیامد حبیب را
مردم ز درد و نیست غم من طبیب را

گو رنجه کن قدم به عیادت که خوب روی
نبود بدیع اگر بنوازد غریب را

برآستان دوست مجاور بدی سرم
گردست امتناع نبودی رقیب را

هرگز به هرزه دامن گل کی دهد ز دست
گر هیچش اختیار بود عندلیب را

رغم عدو چه تعبیه یی ساخت زلف دوست
در جیب صبح باد روان کرد طبیب را

جز یاد دوستان نرود در مسامعم
آن به که نشنوم هذیان خطیب را

پیرانه سر چو زاهد صنعان ز دست دل
درگردن افکنم به ارادت صلیب را

استاد من معلم کُتّاب عشق بود
بیهوده می کنند ملامت ادیب را

تسلیم عشق شو چو نزاری نه معترض
نقض معلمان نرسد مستجیب را
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.