هوش مصنوعی: این شعر از درد فراق و دوری از یار سخن می‌گوید. شاعر از بی‌قراری و بی‌تابی خود می‌نالد و آرزو می‌کند کسی باشد که جان به لب رسیده‌اش را نجات دهد و یارش را از حالش آگاه کند. او از خیال یار و ستم‌های روزگار شکایت می‌کند و امیدوار است روزی بخت یارش شود و به دیدار یار نائل آید. در نهایت، شاعر به پذیرش سرنوشت و وداع با عمری که به سر آمده اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ای است که با درد و اندوه همراه است و درک کامل آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۷

کیست که چاره ای کند جانِ به لب رسیده را
باز به دست ما دهد پایِ دل رمیده را

کیست که او خبر کند یار مرا ز حال من
تا به دعا مدد دهد یارِ ستم رسیده را

هیچ خیال آن پری از نظرم نمی‌رود
کاج به خواب دیدمی آن به خیال دیده را

تفِّ سمومِ سینه ام تا به خیال کم رسد
هر نفس آب می‌زنم صحن سرای دیده را

باز اگرم به ره بوَد بخت ز خاک کوی او
سرمه‌ی روشنی کشم دیده ی خون چکیده را

جان کند و جگر خورد هر که چو من به دستِ خود
سلسله‌ی ستم کند پای به سر دویده را

جز به خلافِ اهل دل سیر نمی‌کند فلک
قاعده نیست راستی این فلکِ خمیده را

یاد مکن نزاریا عهد گذشته تا دمی
در حرکت نیاوری درد نیارمیده را

عمرت اگر وفا کند باز رسی به دوستان
ور نرسی وداع کن عمر به سر رسیده را
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.