هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که از عشق و فراق سخن می‌گوید. شاعر از جان خود می‌خواهد که به سوی معشوق بشتابد و از غم فراق رهایی یابد. او از بی‌اعتباری دنیا و ناپایداری آن می‌گوید و از دوستان می‌خواهد که به او کمک کنند. در نهایت، شاعر از عشق به عنوان دشمنی یاد می‌کند که او را به کام مرگ می‌کشاند.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند فراق و رنج عشق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۶۴

ای جانِ به لب رسیده بشتاب
خود را و مرا به نقد دریاب

دل رفت و تو نیز بر سر پای
اندیشه نمی کنی در این باب

بر نسیه چه اعتبار زنهار
در حاصل نقد وقت بشتاب

تسلیم شو و ز خود برون آی
نزدیک رهی ست تا به بوّاب

اما چو ز خود نمی کنی سیر
وامانده ای ز جمع اصحاب

از همت دوستان مددخواه
باشد نظری کنند احباب

بینی که ز دیر کعبه سازند
وز چار سوی صلیب محراب

جانا چو نمی شود میسر
ما را ز غمت به هیچ اسباب

در بادیة جمال رویت
لب تشنه بمانده ایم بی آب

از ناله من اثیر پر سوز
و زسینة من زمانه پر تاب

فرزند ادای نقد ما باش
بشنو سخن نزاری ای باب

با نوح نشین که بحر طوفان
نه پایان دارد و نه پایاب

ما را غم عشق تو چو دشمن
در معرکه می کشد چو قلاب

در سلسله می کشند ما را
ما بی خبر از بهشت در خواب
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.