۳۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴

ای جانِ به لب رسیده بشتاب
خود را و مرا به نقد دریاب

دل رفت و تو نیز بر سر پای
اندیشه نمی کنی در این باب

بر نسیه چه اعتبار زنهار
در حاصل نقد وقت بشتاب

تسلیم شو و ز خود برون آی
نزدیک رهی ست تا به بوّاب

اما چو ز خود نمی کنی سیر
وامانده ای ز جمع اصحاب

از همت دوستان مددخواه
باشد نظری کنند احباب

بینی که ز دیر کعبه سازند
وز چار سوی صلیب محراب

جانا چو نمی شود میسر
ما را ز غمت به هیچ اسباب

در بادیة جمال رویت
لب تشنه بمانده ایم بی آب

از ناله من اثیر پر سوز
و زسینة من زمانه پر تاب

فرزند ادای نقد ما باش
بشنو سخن نزاری ای باب

با نوح نشین که بحر طوفان
نه پایان دارد و نه پایاب

ما را غم عشق تو چو دشمن
در معرکه می کشد چو قلاب

در سلسله می کشند ما را
ما بی خبر از بهشت در خواب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.