۳۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸

دوش می دیدم که بودی در کنارم آفتاب
داشتی بر کف گرفته تا به لب جام شراب

دوستکامی خورد و بر دستم نهاد و بوسه داد
گفت امشب از لبم انصاف خواه و کام یاب

گاه از خورشید چون خفاش حیران بودمی
گاه همچون ذره در هم رفته از بس اضطراب

گاه سر بنهادمی بر پاش همچون دامنش
گاه بر پیچیدمی زلفش به گردن چون طناب

گاه دستی کردمی آهسته در گیسوی او
بوسه ها بربودمی گاه از دهانش بر شتاب

گاه از بوی عرق چینش دماغم پر بخور
گه ز زلف عنبرینش دامنم پر مشک ناب

گه کنارم از میانش همچو کوثر پر زلال
گه دهانم از لبانش حلقه لعل مذاب

بر سرم کردی پیاپی چند جام آتشین
بر جمال عالم آرایش شدم مست و خراب

مست در آغوش او بودم که خوابم در ربود
بیش از این اگه نی ام اِمّا خطا اِمّا صواب

من ندانم یعلم الله تا به شب خورشید را
چون توان در بر به بیداری گرفتن یا به خواب

در مقامات محقق خوب و بیداری یکی ست
خوش نزاری خوش مقامی یافتی خیرالمآب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.