هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و بلایای آن پرداخته است. شاعر از درد عشق و ناتوانی در رهایی از آن سخن می‌گوید و به دنبال نجات و خلاصی است. او از عشق به معشوق و تأثیرات عمیق آن بر زندگی خود می‌گوید و در نهایت به رحمت و بخشش الهی امیدوار است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری داشته باشد.

شمارهٔ ۹۴

گرم زمانه دهد از بلای عشق نجات
در فضول نکوبم دگر به هیچ اوقات

ولی نجاتِ من از عشق کی شود ممکن
گر آسمان چو زمین باز استد از حرکات

مرا نجات بود گر دهد ضلالت نور
مرا خلاص بود گر شود سراب فرات

بگردم از قدم او قطب را بود حرکت
بایستم ز فا گر کند زمانه ثبات

کنم سجود بتی را که مرده زنده کند
دگر به هرچه ارادت کنم کم است ازلات

بهشتیی به کف آرم به از هزار بهشت
چو مونسیم نباشد چه می کنم ز حیات

خوش است بر لبِ شیرین و پر نمک سبزه
بلی به گرد نمک ساز نا درست نبات

بلای جانِ منا آفت دلا ز تو ام
به حالتی که در آن باب عاجزم ز صفات

هوایِ عشقِ تو چون اوفتاد در سرِ من
نزولِ شاه به ویرانه ی گدا هیهات

برابرِ نظرم ایستاده ای به خیال
به هر طرف که به عمدا نظر کنم ز جهات

کنون که قدرت بخشایش است رحمت کن
هزار یاد نزاری چه سود بعدِ وفات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.